سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم دنیا در کار دنیا دو گونه‏اند : آن که براى دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت ، بر بازمانده‏اش از درویشى ترسان است و خود از دنیا بر خویشتن در امان . پس زندگانى خود را در سود دیگرى دربازد . و آن که در دنیا براى پس از دنیا کار کند ، پس بى آنکه کار کند بهره وى را از دنیا بسوى او تازد ، و هر دو نصیب را فراهم کرده و هر دو جهان را به دست آورده ، چنین کس را نزد خدا آبروست و هر چه از خدا خواهد از آن اوست . [نهج البلاغه]
 
شنبه 90 بهمن 1 , ساعت 9:16 عصر

حجةالوداع:

تعیین رهبرى‏: در سال دهم هجرى پیامبر تصمیم گرفت به حج رود. مسلمانان که ازتصمیم پیامبر آگاهى یافته بودند، از هر کران به سوى آن‏حضرت شتافتند. چون تعدادشان به اندازه کافى رسید، پیامبر به همراه ایشان به سوى مکّه‏به حرکت در آمد. در این سال بود که پیامبر کیفیت به جاى آوردن حج‏اسلامى را به مسلمانان آموخت زیرا مشرکان در سال گذشته (نهم ‏هجرى) پیامبر و یارانش را از اجراى مراسم حج بازداشته بودند.

چون‏ پیامبر مناسک حج را به پایان برد، وخطبه‏اى درمیان مسلمانان ایرادکرد که حاوى تعالیم دینى و اخلاقى بود، سپس عزم بازگشت به مدینه‏کرد. چه بسا برخى از یاران آن‏حضرت که وى را در این سفر مقدّس‏همراهى مى‏کردند، به آشکار مظاهر نگرانى و اضطراب را هر لحظه درچهره وى مشاهده مى‏نمودند. گویا پیامبر مى‏خواست رازى را آشکار کندکه از آن مى‏ترسید، یا در انتظار فرصتى مناسب براى مطرح کردن آن بود. این حج، آخرین حجى بود که پیامبر به جاى آورد. از این رو آن را حجةالوداع نام نهادند.

بدیهى است که پیامبر بخواهد در این حج همه‏چیزهایى را که به مصالح مسلمانان و امور سیاسى و دینى آنان مربوطمى‏شد، بیان کند. مهم‏ترین مسأله، حکومت اسلامى بود. چون پیامبر بدرود حیات‏گوید، اعراب که هنوز اسلام در ژرفاى دل آنها ریشه نداونیده دچارتشتت و اختلاف خواهند شد و دو باره به جنگ و ستیز برخواهندخواست و در نتیجه دین فداى اختلافات خواهد گشت. وحى به او خبر داده بود که پس از وى حکومت از آن على بن ابى‏طالب‏است. او نخستین کسى بود که به خدا و فرستاده‏اش ایمان آورد و در راه‏خدا سختیهاى بسیارى تحمل کرد و در قضا و دیگر فضایل انسانى ازدیگران پیش‏تر بود. پیامبر خود چندین بار، این موضوع را به مسلمانان‏تأکید کرده بود. پیامبر نسبت به آینده امت اسلامى، بسیار احساس‏نگرانى مى‏کرد. زیرا به خوبى مى‏دید که برخى از مسلمانان اندیشه‏حکومت بر مسلمانان را در سر مى‏پرورانند. و تنها بدین خاطر اطراف‏ آن‏حضرت را گرفته‏ اند.

چون پیامبر به محل کراع عمیم ازسرزمین‏هاى عسفان رسید، این آیه مبارکه نازل شد که: ( فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یوحَى‏ إِلَیکَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُکَ(12) یعنی: شاید برخى از چیزهایى که به تو وحى مى‏شود فروگذارى و سینه‏ات بدان‏تنگ شود). چون آن‏حضرت به غدیرخم رسید این آیه فرود آمد: ( یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ‏وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ(13) یعنی: اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت بر تو فرود آمده، تبلیغ کن و اگرچنین نکنى رسالت خود را به انجام نرسانده‏اى و بدان که خداوند تو را از مردم‏نگه مى‏دارد وبراستى خداوند گروه کافران را هدایت نمى‏کند.)

با نزول این آیه، پیامبر به یارى خداوند در مورد خلافت حضرت‏على‏علیه السلام اطمینان پیدا کرد و کمر به اجراى آن بست و به مسلمانان دستورداد تا جمع شوند. چون مسلمانان جمع شدند پیامبر براى ایراد سخنرانى‏درمیان آنان برپاى خاست، و پس از خطابه‏اى ارزشمند به مسأله خلافت‏على بن أبى طالب اشاره کرد و فرمود: هرکس که من مولاى اویم على هم‏مولاى اوست خداوندا دوستدار او را دوست بدار و با دشمن او دشمنى کن.محبوب ‏دار هرکس که او را محبوب مى‏دارد و خشم بگیر بر کسى که برعلى خشم مى‏گیرد، کسى که او را یارى مى‏دهد، یارى ده و عزیزدار آن‏کس را که به على کمک مى‏کند و خواردار آن کسى که وى را خوارمى‏دارد، و هرجا که وى بگردد حق را با وى به گردش درآر. آنگاه به مسلمانان دستور داد با على بیعت کنند و به وى به عنوان‏صاحب امر (خلیفه) مؤمنان سلام کنند. چون کار بیعت مسلمانان باعلى‏علیه السلام پایان گرفت، آیه دیگرى نازل شد که اکمال و اتمام دین را به‏همگان اعلام مى‏داشت: ( الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ‏دِیناً(14) یعنی: امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم واسلام را به عنوان آئین براى شما پسندیدم.

سپاه اسامه:‏ پس از آنکه پیامبر به مدینه بازگشت لشکر بزرگى را بسیج کرد که درآن افرادى همچون ابوبکر و عمر و بسیارى از مهاجران و انصار جاى‏داشتند. آن‏حضرت اسامة بن زید را که در آن هنگام جوانى بود و سن او به‏بیست نمى‏رسید، به فرماندهى این سپاه برگماشت. پیامبر این سپاه را به‏طرف شام، جایى که جعفر و زید پدر اسامه فرماندهان سپاه اسلام در آن‏کشته شده بودند، فرستاد. پیامبر کوششهاى فراوانى براى روانه کردن این سپاه در کوتاه‏ترین زمان‏به خرج مى‏داد زیرا مرگ خود را نزدیک مى‏دید و مى‏خواست برخى ازعناصر فاسدى را که به خاطر آینده و سرنوشت امت اسلامى از آنهابیمناک بود، بدین‏ ترتیب از شهر دور کند. امّا با تمام اینها منافقان حرکت‏این سپاه را به تعویق انداختند. تا آنجا که پیامبر با اصرار فراوان به اسامه‏ دستور داد تا سپاه تحت فرمانش را به جایى که قرار بود بروند، حرکت‏دهد. این سپاه در محلى به نام جرف در چند فرسخى مدینه اردو زد. درهمین حال، بیمارى پیامبر که بنا به قول برخى از راویان از زهرى‏که یکى از یهودیان به وى خورانیده بود ناشى مى‏شد، شدت یافت. افراد سپاه اسامه به مدینه بازگشتند، درحالى که پیامبر کسانى را که از سپاه‏ اسامه تخلف ورزیده بودند، مورد لعن خود قرار داده بود!

کوچ آفتاب:

پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) در تاریخ 28 صفر سال 10 هجرى در مدینه منوره چشم از جهان فرو بستند و به لقاء الله پیوستند، و این در حالى بود که سر در سینه برادر خویش على بن ابى طالب (علیه السلام) داشتند: (ولقد قبض رسول الله...): و رسول خدا در حالى قبض روح شد که سر بر سینه من نهاده بود و جانش در میان دستانم گرفته شد و من دستم را بر چهره ایشان کشیدم و من متولى غسل آن حضرت شدم و ملائکه مرا کمک مىکردند و در و دیوار خانه‏اش من از صداى آهسته آنان که بر او نماز مىخواندند و گروهى بالاى مىرفتند و گوش من از صداى آهسته آنان که بر او نماز مىخواندند خالى نمىشد تا آنکه او را در ضریحش به خاک سپردیم... (نهج البلاغه، فیض الاسلام: خطبه 88).

و در غم رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله) در حالى که حضرت را غسل مىداد و کفن مىکرد، چنین فرمود: (بأبى أنت و أمى یا رسول الله لقد انقطع بموتک...): پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! همانا با مرگ تو از نعمتى محروم شدیم که با مرگ دیگران از آن محروم نمىشدیم و آن، نعمت نبوت و اخبار آسمانى بود. مصیبت تو آنقدر بزرگ است که ما را به خاطر تمام مصیبتهاى دیگر تسلیت مىدهد و از این جهت، تو منحصر به فرد هستى و همه مردم در سوگ تو ماتمزده هستند و از این جهت عمومیت دارى و اگر نبود که تو ما را به صبر امر فرمودى و از جزع و ناله نهى نمودى، سرچشمه‏هاى اشک را خشک مىکردیم و درد و غم ما همواره باقى مىبود و اندوه ما زدوده نمىشد و اینها نیز براى تو اندک است، ولى مرگ را نمىتوان برطرف کرد، پدر و مادرم فداى تو باد! ما را نزد پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار!) (نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 226).

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لحظاتى پیش از رحلت فرمود: (براى من کاغذ و دواتى بیاورید تا مکتوبى بنویسم که پس از من گمراه نشوید!) در این لحظه، عمر بن الخطاب گفت: (این مرد هذیان مىگوید و بیمارى بر او غلبه کرده است! ما را کتاب خدا بست است! و شعار (حسبنا کتاب الله) که نقض کننده فرمایش نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) إنى تارک فیکم الثقلین.. از همان مجلس ریشه گرفت.

پس از آن، در حالى که على (علیه السلام) هنوز در حال غسل و تدفین پیامبر بود، گروهى در محلى به نام (سقیفه) جمع شدند و در امر خلافت نزاع آغاز کردند و سرانجام ابوبکر را به عنوان خلیفه برگزیده، با او بیعت کردند و این، آغاز مسیرى بود که به نوبه خود نتایجى به همراه داشت.

رحلت پیامبر مصیبت بزرگى براى اسلام و مسلمانان به شمار مى‏رفت‏که تا آن روزگار نظیرى براى آن اتفاق نیفتاده بود. . حضرت على علیه السلام به انجام غسل و کفن پیامبر مشغول شد و همراه بادیگر مسلمانان بر پیکر پاک آن‏حضرت نماز گزارد و آنگاه وى را درخانه‏اش، آرامگاه کنونى آن‏حضرت به خاک سپرد. بهترین درودها و سلامها بر تو اى رسول خدا و برخاندان پاک و پاکیزه‏ات باد!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ