حجةالوداع:
تعیین رهبرى: در سال دهم هجرى پیامبر تصمیم گرفت به حج رود. مسلمانان که ازتصمیم پیامبر آگاهى یافته بودند، از هر کران به سوى آنحضرت شتافتند. چون تعدادشان به اندازه کافى رسید، پیامبر به همراه ایشان به سوى مکّهبه حرکت در آمد. در این سال بود که پیامبر کیفیت به جاى آوردن حجاسلامى را به مسلمانان آموخت زیرا مشرکان در سال گذشته (نهم هجرى) پیامبر و یارانش را از اجراى مراسم حج بازداشته بودند.
چون پیامبر مناسک حج را به پایان برد، وخطبهاى درمیان مسلمانان ایرادکرد که حاوى تعالیم دینى و اخلاقى بود، سپس عزم بازگشت به مدینهکرد. چه بسا برخى از یاران آنحضرت که وى را در این سفر مقدّسهمراهى مىکردند، به آشکار مظاهر نگرانى و اضطراب را هر لحظه درچهره وى مشاهده مىنمودند. گویا پیامبر مىخواست رازى را آشکار کندکه از آن مىترسید، یا در انتظار فرصتى مناسب براى مطرح کردن آن بود. این حج، آخرین حجى بود که پیامبر به جاى آورد. از این رو آن را حجةالوداع نام نهادند.
بدیهى است که پیامبر بخواهد در این حج همهچیزهایى را که به مصالح مسلمانان و امور سیاسى و دینى آنان مربوطمىشد، بیان کند. مهمترین مسأله، حکومت اسلامى بود. چون پیامبر بدرود حیاتگوید، اعراب که هنوز اسلام در ژرفاى دل آنها ریشه نداونیده دچارتشتت و اختلاف خواهند شد و دو باره به جنگ و ستیز برخواهندخواست و در نتیجه دین فداى اختلافات خواهد گشت. وحى به او خبر داده بود که پس از وى حکومت از آن على بن ابىطالباست. او نخستین کسى بود که به خدا و فرستادهاش ایمان آورد و در راهخدا سختیهاى بسیارى تحمل کرد و در قضا و دیگر فضایل انسانى ازدیگران پیشتر بود. پیامبر خود چندین بار، این موضوع را به مسلمانانتأکید کرده بود. پیامبر نسبت به آینده امت اسلامى، بسیار احساسنگرانى مىکرد. زیرا به خوبى مىدید که برخى از مسلمانان اندیشهحکومت بر مسلمانان را در سر مىپرورانند. و تنها بدین خاطر اطراف آنحضرت را گرفته اند.
چون پیامبر به محل کراع عمیم ازسرزمینهاى عسفان رسید، این آیه مبارکه نازل شد که: ( فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یوحَى إِلَیکَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُکَ(12) یعنی: شاید برخى از چیزهایى که به تو وحى مىشود فروگذارى و سینهات بدانتنگ شود). چون آنحضرت به غدیرخم رسید این آیه فرود آمد: ( یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُوَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ(13) یعنی: اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت بر تو فرود آمده، تبلیغ کن و اگرچنین نکنى رسالت خود را به انجام نرساندهاى و بدان که خداوند تو را از مردمنگه مىدارد وبراستى خداوند گروه کافران را هدایت نمىکند.)
با نزول این آیه، پیامبر به یارى خداوند در مورد خلافت حضرتعلىعلیه السلام اطمینان پیدا کرد و کمر به اجراى آن بست و به مسلمانان دستورداد تا جمع شوند. چون مسلمانان جمع شدند پیامبر براى ایراد سخنرانىدرمیان آنان برپاى خاست، و پس از خطابهاى ارزشمند به مسأله خلافتعلى بن أبى طالب اشاره کرد و فرمود: هرکس که من مولاى اویم على هممولاى اوست خداوندا دوستدار او را دوست بدار و با دشمن او دشمنى کن.محبوب دار هرکس که او را محبوب مىدارد و خشم بگیر بر کسى که برعلى خشم مىگیرد، کسى که او را یارى مىدهد، یارى ده و عزیزدار آنکس را که به على کمک مىکند و خواردار آن کسى که وى را خوارمىدارد، و هرجا که وى بگردد حق را با وى به گردش درآر. آنگاه به مسلمانان دستور داد با على بیعت کنند و به وى به عنوانصاحب امر (خلیفه) مؤمنان سلام کنند. چون کار بیعت مسلمانان باعلىعلیه السلام پایان گرفت، آیه دیگرى نازل شد که اکمال و اتمام دین را بههمگان اعلام مىداشت: ( الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَدِیناً(14) یعنی: امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم واسلام را به عنوان آئین براى شما پسندیدم.
سپاه اسامه: پس از آنکه پیامبر به مدینه بازگشت لشکر بزرگى را بسیج کرد که درآن افرادى همچون ابوبکر و عمر و بسیارى از مهاجران و انصار جاىداشتند. آنحضرت اسامة بن زید را که در آن هنگام جوانى بود و سن او بهبیست نمىرسید، به فرماندهى این سپاه برگماشت. پیامبر این سپاه را بهطرف شام، جایى که جعفر و زید پدر اسامه فرماندهان سپاه اسلام در آنکشته شده بودند، فرستاد. پیامبر کوششهاى فراوانى براى روانه کردن این سپاه در کوتاهترین زمانبه خرج مىداد زیرا مرگ خود را نزدیک مىدید و مىخواست برخى ازعناصر فاسدى را که به خاطر آینده و سرنوشت امت اسلامى از آنهابیمناک بود، بدین ترتیب از شهر دور کند. امّا با تمام اینها منافقان حرکتاین سپاه را به تعویق انداختند. تا آنجا که پیامبر با اصرار فراوان به اسامه دستور داد تا سپاه تحت فرمانش را به جایى که قرار بود بروند، حرکتدهد. این سپاه در محلى به نام جرف در چند فرسخى مدینه اردو زد. درهمین حال، بیمارى پیامبر که بنا به قول برخى از راویان از زهرىکه یکى از یهودیان به وى خورانیده بود ناشى مىشد، شدت یافت. افراد سپاه اسامه به مدینه بازگشتند، درحالى که پیامبر کسانى را که از سپاه اسامه تخلف ورزیده بودند، مورد لعن خود قرار داده بود!
کوچ آفتاب:
پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) در تاریخ 28 صفر سال 10 هجرى در مدینه منوره چشم از جهان فرو بستند و به لقاء الله پیوستند، و این در حالى بود که سر در سینه برادر خویش على بن ابى طالب (علیه السلام) داشتند: (ولقد قبض رسول الله...): و رسول خدا در حالى قبض روح شد که سر بر سینه من نهاده بود و جانش در میان دستانم گرفته شد و من دستم را بر چهره ایشان کشیدم و من متولى غسل آن حضرت شدم و ملائکه مرا کمک مىکردند و در و دیوار خانهاش من از صداى آهسته آنان که بر او نماز مىخواندند و گروهى بالاى مىرفتند و گوش من از صداى آهسته آنان که بر او نماز مىخواندند خالى نمىشد تا آنکه او را در ضریحش به خاک سپردیم... (نهج البلاغه، فیض الاسلام: خطبه 88).
و در غم رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله) در حالى که حضرت را غسل مىداد و کفن مىکرد، چنین فرمود: (بأبى أنت و أمى یا رسول الله لقد انقطع بموتک...): پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! همانا با مرگ تو از نعمتى محروم شدیم که با مرگ دیگران از آن محروم نمىشدیم و آن، نعمت نبوت و اخبار آسمانى بود. مصیبت تو آنقدر بزرگ است که ما را به خاطر تمام مصیبتهاى دیگر تسلیت مىدهد و از این جهت، تو منحصر به فرد هستى و همه مردم در سوگ تو ماتمزده هستند و از این جهت عمومیت دارى و اگر نبود که تو ما را به صبر امر فرمودى و از جزع و ناله نهى نمودى، سرچشمههاى اشک را خشک مىکردیم و درد و غم ما همواره باقى مىبود و اندوه ما زدوده نمىشد و اینها نیز براى تو اندک است، ولى مرگ را نمىتوان برطرف کرد، پدر و مادرم فداى تو باد! ما را نزد پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار!) (نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 226).
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لحظاتى پیش از رحلت فرمود: (براى من کاغذ و دواتى بیاورید تا مکتوبى بنویسم که پس از من گمراه نشوید!) در این لحظه، عمر بن الخطاب گفت: (این مرد هذیان مىگوید و بیمارى بر او غلبه کرده است! ما را کتاب خدا بست است! و شعار (حسبنا کتاب الله) که نقض کننده فرمایش نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) إنى تارک فیکم الثقلین.. از همان مجلس ریشه گرفت.
پس از آن، در حالى که على (علیه السلام) هنوز در حال غسل و تدفین پیامبر بود، گروهى در محلى به نام (سقیفه) جمع شدند و در امر خلافت نزاع آغاز کردند و سرانجام ابوبکر را به عنوان خلیفه برگزیده، با او بیعت کردند و این، آغاز مسیرى بود که به نوبه خود نتایجى به همراه داشت.
رحلت پیامبر مصیبت بزرگى براى اسلام و مسلمانان به شمار مىرفتکه تا آن روزگار نظیرى براى آن اتفاق نیفتاده بود. . حضرت على علیه السلام به انجام غسل و کفن پیامبر مشغول شد و همراه بادیگر مسلمانان بر پیکر پاک آنحضرت نماز گزارد و آنگاه وى را درخانهاش، آرامگاه کنونى آنحضرت به خاک سپرد. بهترین درودها و سلامها بر تو اى رسول خدا و برخاندان پاک و پاکیزهات باد!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نسخه چاپی نخستین شاهنامه مصور جهان رونمایی شد
یک واحد مسکونی به خانواده جان باختگان معدن طبس اهدا می شود
همبستگی مسلمانان
مسابقه بهتری دلنوشته برای سید حسن نصرالله
جنایات اسرائیل نتیجه عدم وحدت میان مسلمانان است
محروم شدن شیطان در روز 17 ربیع الاول
رسانه عبری: موشک یمن 2000 کیلومتر را در 15 دقیقه طی کرد
از حمله حزبالله به مواضع صهیونیستها تا درخواست بازداشت نتانیاهو
شهید مدنی اسوه اخلاق برای همه مردم بود
[عناوین آرشیوشده]